91/4/16
6:11 ع
ای ســــــــر وســامان این شهر و این سامان،ظهور کن
زمیــــــــن و زمان برای ظهورت بگشود دامان،ظهور کن
ای صاحب این بیــــــــرق های سیاه حضرت عشـــــــق
در انتـــــــظار طلوع وجود تست امت نـــــالان،ظهور کن
دردی به جــــــــان ماست و این همه دارو برایمــــــــــان
این همه درد،چشم براه تست حضرت درمان،ظهور کن
غــــــلغـــــــــــله ایست در دلم این روزها که می ترسم
بمیرم و نبینمت ای جلــوه جمال خدای منان،ظهور کن
ظهور کن که بازار فروش دین گرمتــــــر گشتــــــه است
در لـــــــشکر دجال درآیند این همه انســـــان،ظهور کن
ما همـــــــــــان امت بی وفــــــــای مادرت هستیـــــــم
ما را چه چـــــاره است یادگار حضرت بـــــاران؟ظهور کن
بیا!که چون آیی دشمن شوند شما را این همه دوست
ندای "عجل لولیک الفرج" می رسد به پایان،ظهور کن
یاران شما در مجنــــــون و دوکوهه،در عمـــــــق صداها
دفن گشتنـــــد به انتظارت ای مهر تابـــــــــان،ظهور کن
س س-تبریز/تیر91
زندگی هر فرد پر از اسرار مکتومیست که از بزبان آوردن آنها معذور و گاهی عاجز است...دریچه خیالی که شعر بروی آدمی می گشاید،سرمکتوم را با خیال منقوش در هم آمیخته و وجهی رازگونه به شعر عطا می کند.